
- کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
- نویسنده: ابراهیم حاتمیکیا
- بازیگران: فرامرز قریبیان، کامبیز دیرباز، پانتهآ پناهیها، جهانگیر الماسی، محمدرضا شریفینیا، سام قریبیان
- ایران | ۱۳۹۸
روزگار خشم
«خروج» کجای کارنامهی ابراهیم حاتمیکیا قرار میگیرد؟
«خروج» یک قهرمان کاریزماتیک دارد. شبیه قهرمانهای وسترن. یک افتتاحیهی باشکوه. پیرمردی تکافتاده در مرزعهی پنبهاش که هلیکوپتری وارد حریمش میشود. هلیکوپتر رییسجمهور. «پنبه ناز دارد». همهی دارایی مرد. بخشیش از بین میرود برای کمک به رییسجمهور که «جمهور یعنی مردم» و رییسجمهور یعنی رییس مردم. وقتی دیگر، آب شور به پنبهزار میریزند. «یکبار وقتی برای رییسجمهور مشکلی پیش آمد من هرچه در وسعم بود برای او گذاشتم. حالا برای من مشکلی پیش آمده. میخواهم او هم آنچه در وسعش است برای ما بگذارد». اینها شاکلهی «خروج» است. آنچه ابراهیم حاتمیکیا را از دل یک داستان واقعی مجاب کرده روی پرده تصویرش کند. جملههای در گیومه نقل به مضمون از دیالوگهای فیلم است.
از روی کاغذ مشخص است که این داستان چه اجرای سختی خواهد داشت. چهقدر میتواند برای یک فیلم بلند سینمایی تنهی لاغری داشته باشد. اما حاتمیکیا داستانهایی از این کمرمقتر را هم روی پرده تماشایی از کار درآورده. سهگانهی اکشن آخرش (چ، بادیگارد و به وقت شام) نشان داده چه اندازه مشتاق تکنیکهای تازهی سینما و جاهطلبیهای اجراییست. چه اندازه مشتاق جلوههای بصری و امکانهای تازهای که به سینمای ایران میدهد. اینجا هم از این سکانسها فراوان داریم. سکانسهایی که بر حضور قهرمان در محور آن استوار است. حضور یگانهی فرامرز قریبیان که وقتی با تراکتور وارد خیابانهای تهران میشود، تاریخ سینما سی سال ورق میخورد و تصویر او را سوار بر اسبِ «رد پای گرگ» کیمیایی، به این تصویر تازهی گرد پیری بر آن نشسته، وصل میکند. «خروج» اما به کاملی بهترین آثار حاتمیکیا نیست. آن تنهی لاغر را معمولن حاتمیکیا به مدد بازیهای درخشان و اتمسفر صحنه پر میکرد. اینجا اما انتخاب سایر بازیگران به اثرش ضربه زده است.
«خروج» زمانی که به پیرمردهای روستا میرسد، ناگهان به یک فیلم تلویزیونی تقلیل پیدا میکند. حتا انگار فیلمساز هم جایی دیگر قطع امید کرده و توانش را روی صحنههای تنهایی و دونفرههای او و زن (پانتهآ پناهیها) گذاشته. حسرت «خروج» همینجاست که اگر دو سه پیشبرندهی دیگر میان پیرمردها بازیگرانی در قوارهی قریبیان بودند، فیلم تازهی حاتمیکیا چه اندازه میتوانست یک «اتفاق» در سینمایی باشد که هنوز از جاده و اقلیمهای تازه میترسد. و البته خشم این سالهای فیلمساز که بالاخره به آثارش هم راه پیدا کرد. چه «چ»، چه «بادیگارد» و چه «به وقت شام» از نظر نگارنده از این آسیب بیرون مانده بودند. حاتمیکیا فریادهاش را بیرون پردهی سینما و روی صحنه میزد و فیلمساز درون فیلمش اتفاقن مصلح بود و پی آرامش. چمرانش متهم بود که «چمرانِ بازرگان» است، نه «چمرانِ خمینی». بادیگاردش میخواست محافظ شخصیت نظام باشد، نه شخصیتهای آن؛ و «بهوقت شام» روایت مظلومیت بچههای ایرانی مقابل خشونت داعش بود و نه روایت خشم ایرانی.
با این حال، اینجا، مناسبات سیاسی و تصویر «دولت علیه مردم»، شعارهای اطرافیان رئیسجمهور و کنایه به مذاکره به شکلی مستقیم راه به اثر پیدا کرده. چیزی که میدانم در این سالها حاتمیکیا مراقب رخندادنش بود و حالا، انگار، کار به همانجایی رسیده که روزگاری زمان ساختن «موج مرده» رسیده بود. راستش بیش از هر فیلم دیگری از خالق، «خروج» برای من یادآور «موج مرده» است. با همان میزان خشم و همان اندازه افتوخیز. سکانسها و دیالوگهایی دارد که از بهترین سکانسها و دیالوگهای تمام سالهای فیلمسازی حاتمیکیاست (آن فیلم هم چنین بود و هنوز به چند سکانس بسیار اثرگذار در ذهن ماندگار شده) و در مقابل سکانسهایی دارد بسیار با فاصله از کلاس کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا (آن فیلم هم چنین بود و برای همین حتا میان ده فیلم مهم او هم نامی ازش دیده نمیشود).
«خروج» قطعن فیلم مهمیست. تصویر یک زمانه. تصویر نزدیکتری حتا از حال امروز فیلمسازش. یک فیلم «دو ستاره/ خوب» که در ابعاد کارنامهی خالقش پایینتر از «آثار کامل» او قرار میگیرد. مسأله همین است. انتظار ما از مؤثرترین فیلمساز پس از انقلاب خیلی بیش از اینهاست. این تصویر را او خودش برای ما ساخته است.