
- کارگردان: اصغر فرهادی
- نویسنده: اصغر فرهادی
- بازیگران: لیلا حاتمی، پیمان معادی، شهاب حسینی، ساره بیات، سارینا فرهادی، بابک کریمی و مریلا زارعی
- ایران | ۱۳۹۰
- «جدایی...» در ویکیپدیا
بازگشت به روزگار «شهر زیبا»
«جدایی نادر از سیمین» یک درام شهری تلخ و غمانگیز است که متاسفانه در من نه حس همدلی برمیانگیزد و نه منقلبم میکند؛ و البته گویا قرار بوده در مخاطبش چنین حسهایی را برانگیزد. این حجم فلاکت انباشته در فیلم اما، مرا فقط آزار میدهد و سرخوردهام میکند. در «قصه»، میتوان همهی بلاهای ممکن را سر آدمها آورد و گفت قصه است، اما «واقعیت» چنین نیست و همین، فرق دو نوع سینماییست که از فرهادی میشناسیم. «جدایی…» بهراحتی میتوانست سومین فیلم بلند اصغر فرهادی باشد. بعد از «رقص در غبار» و «شهر زیبا». درواقع یکجور بازگشت به روزهای شهر زیبا. روزگاری که هنوز پایان معلق برای فرهادی چیزی شبیه پایانبندیهای همان فیلمها بود؛ یکجور داستانگویی در فضای رئالیستی که میتوانستی مرز بین «حقیقت» و «سینما»ی آن را تشخیص دهی و قرار نبود سینمای او آینهی تمامنمای واقعیت باشد. آن زمان فیلمهای فرهادی تصویر سینمایی اجتماع و روزگارشان بودند؛ و بعدتر، در نیمهی نخست «چهارشنبهسوری» و تمام «دربارهی الی…»، چیزی شبیه خود خود زندگی. همان وقت نخستین نمایشهای «شهرزیبا»، دربارهی فرهادی نوشتم که او امید آیندهی سینمای اجتماعی ماست و حالا انگار بازگشته به آن روزها. خیلی هم بد نیست. بار سنگین «دربارهی الی…»، آن هم پس از موفقیت کمنظیر «چهارشنبهسوری» کمر هر فیلمسازی را میتوانست بشکند و «جدایی…» همان فیلم متوسطیست که به کارگردانش امکان میدهد دوباره مثل یک سینماگر عادی و بهدور از هیاهو و کنجکاوی و جنجال فیلم بسازد و این امید را زنده نگه دارد که شاید روزی روزگاری باز یک شاهکار هم از میان این ساختهها درآید. اصلن توقعمان از فرهادی بیخودی بالا رفته بود. مگر میشود یک فیلمساز که قرار هم نیست ۱۰سال یکبار فیلم بسازد، پشت سر هم غافلگیرمان کند؟
«جدایی نادر از سیمین» قطعن قربانی تعاریف بیحد از «الی…» شده. اگر آنجا نوشتیم و گفتیم فرهادی با مفهوم «قضاوت» و «دروغ» یک شاهکار ساخته، او اینجا عامدانه و برای راضیکردن همان سلیقهها، اینقدر روی این مفهوم مانور میدهد که عملن از نیمه به بعد نمیشود این اتاق بازجوییهای دایر در خانه و خیابان را تاب آورد. همینجوری همه دارند از هم سوال کرده و هم را قضاوت میکنند. اگر گفتیم و نوشتیم که «الی…» دربارهی اثرات «دروغ»های روزمره است، اینجا همهی بدنهی فیلم شده این دروغهای ساده ولی خطرناک. آنچه که در کار قبلی از لابهلای داستان به جهانبینی فیلم راه یافته بود، اینجا یکسره رویهی فیلم شده و همین، فیلم را در سطح یک اثر متوسط که گاهی امیدی به کاملشدن را هم زنده میکند، نگه میدارد. فرهادی البته در پنهانکردن اطلاعات داستانش هم همان راهی را میرود که روزگاری در ملودرامهایی که برای تلویزیون مینوشت (و بعدتر در سینمای اولیهاش) میرفت. پنهانکردن یک ماجرای کلیدی برای روکردن آن در اواخر قصه، بهشکلی که سرنوشت داستانش را عوض کند. میبینید؟ داریم دربارهی قصه حرف میزنیم. آن هم در فیلمی که قرار است واقعیت مطلق باشد. جنس پنهانکردن این اطلاعات هم شبیه درآوردن یک سکانس از فیلم در تدوین است، نه چیزی که در فیلمنامه برای جای خالیاش فکری شده باشد. اگر در «الی…» غرقشدن خواسته یا ناخواستهی الی علامت سوال بود، اینجا هم ماجرای هلدادهشدن راضیه چنین است؛ اما به این مایهی کمرنگ تعلیق که فقط قرار است موقعیت آدمها را جابهجا کند، ناگهان یک اتفاق تازه در دقایق پایانی اضافه میشود (تصادف راضیه) که به گمان من تقلب فیلمساز و نویسنده برای رودستزدن به تماشاگر است و نه چیزی از جنس تغییر موقعیت آدمها درقبال یک اتفاق. بهتر است قبول کنیم اتفاق همان ساختهشدن «دربارهی الی…» بوده است و برای ما فرهادی، سازندهی یکی از دوستداشتنیترین فیلمهای تاریخ این سینما بماند. من ترجیح میدهم جای ذوقزدهگی از دیدن یک فیلم معمولی، به انتظار فیلم ششمش بنشینم تا شاید فرهادی مسیر فیلمهای سوم و چهارم را پی بگیرد.
| ماهنامهی فیلم – بهمن ۹۰ |