
- کارگردان: بهرام بیضایی
- نویسنده: بهرام بیضایی
- بازیگران: مژده شمسایی، علیرضا جلالیتبار، مجید مظفری، هدایت هاشمی، حسام نوابصفوی، شقایق فراهانی، سحر دولتشاهی، مهرداد ضیایی
- ایران | ۱۳۸۷
- «وقتی همه خوابیم» در ویکیپدیا
من به اشتهاریان رای میدهم
ماجرا بهنظرم خیلی ساده است و بیخودی پیچیدهاش میکنیم. کمی به حافظهتان فشار بیاورید. بهرام بیضایی سال قبل میخواست فیلمی بسازد به نام «لبه پرتگاه». او را به تهیهکنندهای معرفی کردند که چند سالیست به ایران آمده و هدف روزهای نخستاش ساخت فیلمهایی بینالمللی بود. رویایی که البته به تولیدات طولانیمدت و عمدتا هم بیاعتبار انجامید اما گمانام حوصلهاش روی پروژههایی چون «ستارهها» و «رستگاری در 20: 8» نشان داده در شکل سینمای موردعلاقهاش کم نمیگذارد. بیضایی و اعتباریان با هم قرار همکاری گذاشتند و ماجرا تا یکجایی پیش رفت؛ تا جایی که بحث انتخاب بازیگران پیش آمد و از اینجا بهبعد اوضاع بههم ریخت. روایات متعددی از آن ماجرا وجود دارد اما تهاش این شد که «لبه پرتگاه» به خیل فیلمهای ساختهنشده و فیلمنامهشده بیضایی پیوست. فیلمهایی که میگویند بهدلیل وسواسهای بیضایی و مشکلتراشیهایش ساخته نمیشود و سبب شده او در حدود چهاردهه تنها یازده فیلم بسازد. حالا با فیلمی مواجهیم که اغراقشده همان یک سال قبل است. دقت دارید؟ تنها یکسال گذشته. این یعنی استاد در یک دوره زمانی کوتاه فیلمنامه نوشته، سرمایهگذار پیدا کرده و در یک آرامش کامل و سکوت خبری فیلماش را ساخته. پایان این ماجرا برایتان عجیب نیست؟
با خودمان و استاد روراست باشیم. «وقتی همه خوابیم» ثابت میکند بهرام بیضایی خودش نمیخواهد سالی یک فیلم بسازد. اگر یکبار با سرمایهگذاران و حامیان فیلمهای او حرف بزنید کاملا دستتان میآید که ماجرا چیست. او انتظار یک سرمایهگذاری کلان و بی چشمداشت دارد و شرایطی ایدهآل. چیزی که حتی برای کوبریک کبیر هم مهیا نبود و در تمام سالهای فیلمسازیاش با استودیوها بر سر گرفتن چنین امکانی جنگید و تا پایان هم او بود که مجبور شد به کمپانی امتیاز بدهد. داستانهای حول اکران «چشمان مبهوت» را که یادتان هست؟ «وقتی همه خوابیم» درست بر ضد هدف خود عمل میکند. فیلمساز وقتی تصمیم میگیرد و اراده میکند که باید حال کسی را که سرکارش گذاشته بگیرد، در زمانی کمتر از یک سال – چیزی شبیه شرایطی که در آن مسعود کیمیایی، همنسل استاد هر سال فیلم ساخته – در آرامترین شرایط این «حالگیری» را میسازد. یعنی باید باور کنیم که درباره بهرام بیضایی مینویسیم و از این ادبیات و واژهها استفاده میکنیم؟ شما ترکیب بهتری غیر از این قصد «حالگیری»، برای بیان منظور فیلمساز سراغ دارید؟
همه اینها به کنار. بحث منتقدان دوستدار بیضایی را هم که این فیلم را در شان استادشان نمیدانند دنبال نمیکنیم. درباره خود «وقتی همه خوابیم» حرف بزنیم. واقعا آن فیلم در فیلم مطلوب نظر بهرام بیضایی است؟ آن مضحکه خیابانی نیمساعته در شروع و دیالوگهایی که ربط منطقیشان را با هم بهسختی میشود درک کرد و اصلا آن باجه تلفن توی رستوران، اجزای فیلمی است که بیضایی آرزو داشته بسازد و تهیهکنندهها و سرمایهگذاران پست، مانعاش شدهاند؟
اگر باهاتان روراست باشم، باید بگویم در مقام مقایسه بهشخصه بازی حسام نوابصفوی را به آن شمایل تئاتری عشق «عربنیا» ترجیح میدادم و شاید اگر فیلمساز کمی منصفتر آن فیلم دوم را نشانمان میداد، شاید فیلم دوم را هم به آن نسخه اول. در واقع اگر اشتهاریان/ اعتباریان مانع ساختهشدن «وقتی همه خوابیم»ای شده است که در آن، آدمها وسط خیابان یک نفر را با چاقو میزنند و بعد که میفهمند طرف را اشتباه گرفتهاند نقاب از سر برمیدارند و شرمسار فرار میکنند تا عاشق و معشوق، لیلی و مجنونوار همه گرههای قصه را حل کنند و آن تعداد ضربه چاقو را بهدست فراموشی بسپارند، من به اشتهاریان و تصمیماش رای میدهم.
| روزنامهی فرهنگ – ۱۳ بهمن ۸۷ |